به گزارش ایکنا از همدان، به نقل از نوید شاهد، شهید «علی برار مومیوند» اول تیرماه ۱۳۴۲ در روستای امیرآباد بابارستم از توابع شهرستان نهاوند متولد شد. پدرش علیدوست و مادرش ملکتاج نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. بهعنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت و سرانجام 10 مردادماه ۱۳۶۶ در بانه توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. در وصیتنامه این شهید آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
«قال الله الحکیم فى القرآن الکریم وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ نپندارید آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زندگانند در نزد خداى خویش روزى خوارند و شادند به آنچه که خدا از فضل خود به ایشان ارزانى داشته است آن مؤمنان هنوز به آنها نپیوستهاند و بعد در پى آنان به آخرت خواهند شتافت، مژده میدهند که هیچ بیم و ترسى نداشتهاند و اندوهگین مباشید.»
با نام خدا و یاد اولیاء و انبیائش و با سلام بر رهبر کبیر انقلاب ناجى امت رزمندگان دلیر اسلام، بر ارواح طیبه شهدا و شهیدان زنده معلولان انقلاب، اینک که قلم در دستم روى کاغذ مىلغزد به یاد دارم بارها قلم را به دستم روى کاغذ لغزاندم و وصیتنامه نوشتم، به این امید که فدای اسلام شوم و راه کربلا براى دیگر برادران باز شود، البته مىدانم رسیدن به درجه و مقام لقاالله و زیارت خداوند مختص افراد صالح و متقى است و عاصیان را در آن جایگاه و مقام راهى نیست لکن در اینجا توبه و ندامت خود را با کمال سرافکندگى و خجلت به پیشگاه حضرت بارىتعالى و رحمت نامنتاهى او مىبرم.
سخنى با پدر و مادر مهربانم؛ امیدوارم که سلام ناقابل فرزندتان را بپذیرید و از اینکه سالهاست باعث رنج و زحمت شما شده است من را ببخشید، اینجا اعتراف مىکنم که من نتوانستم حقوق شما را ادا نمایم و امیدوارم که مرا حلال نمایید.
ولى به شما اطمینان مىدهم که تحمل این امور خود یکى از بزرگترین عبادات است و انشاءالله تلاش نمایید که هرچه در توان دارید در راه این انقلاب و امام و اسلام هدیه نمایید که معلوم نیست این توفیق براى همیشه در نزد امت ما باشد، با جان و مال و دادن فرزند و خود را در این اجر عظیم الهى شرکت بدهید و این توصیه را به همه بنمایید.
پدر عزیز از این که تربیت تو مرا به راه اسلام و قرآن کشاند و عاقبت من را به عاقبت خیری گرداند و تو اى مادرم زحمات بسیار زیادى براى من از بدو تولد تا به حال متحمل شدهای که من این را در هیچ شرایطى فراموش نمىکنم و تو مشوق خوبى براى راه یافتن به مسجد و اسلام و قرآن براى من بودى، خداوند این زحمات را فراموش نمىکند و حتماً تو را ثواب جهادگران راهش شریک مىداند، لکن من هم به سهم خود از شما خیلى متشکرم و از شما مىخواهم براى آمرزش و مغفرت همه مومنین من جمله حقیر و همچنین سلامت امام و پیروزى رزمندگان دعا کنید.
سخنى با همسر عزیزم؛ امیدوارم از این که نتوانستم در این مدت همسر خوبى براى تو باشم مرا ببخشید، اگر سخنی از من دیده و یا شنیده که مایه رنجش شما شده باشد مرا ببخشید و امیدوارم که خود را همانند سایر زنان ایرانى و قهرمان همانند همسر حنظله زمان پیامبر و حنظلههای زمان ما مهیا ساخته باشید و در دورى من خود را همانند سایر همسران شهیدان بدانید و بدان که جهاد تو تربیت فرزندمان زیور او را مثل زینب کبرى پرورش کن، همان فرزندى تربیت شود که راه را آماده براى دفاع از اسلام بکند، قوانین قرآن بکند، بدان که حساب و کتاب و قیامت و پل صراط، میزان، بهشت و دوزخ جایگاه خطرناک و سختى است.
مىدانم توى این چند سال نتوانستم همسر خوبى براى تو شوم و تو در خانمان کار کردى و خرج خود و فرزندمان فراهم کردی، من از شما شرمندهام و من از مردم محترم امیرآباد، از کوچک تا بزرگ حلال واری مى خواهم، هر کدام حرفى یا سخنى از من شنیدند مرا حلال کنند، بعد از مرگ من صورت من را باز کنید که مادرم صورت من ببیند، چون آن شبها زحمات براى من کشید و شیر جانش به من داد.
وصیتنامه على برار مومیوند»
انتهای پیام